عزیز دردانه ی من کاش میدونستی که چقدر دوستت دارم .. تو مایه ی آرامش دل من و مهدی هستی . عاشق بابا مهدی هستی وقتی بابایی از سر کار میاد از لحظه ای که صدای ماشین رو میشنوی دیگه سر از پا نمیشناسی و تا بابا می آد میپری بغلش و فرصت لباس عوض کردن هم بهش نمیدی دستات رو حلقه میکنی دور گردنش و بوسش میکنی ... نمیتونم رابطه ی تو و بابات رو توصیف کنم .گاهی که میخوابی با با میاد بالا سرت نوازشت میکنه و با تمام وجودش نگات میکنه و من... عاشق این لحظه ام .. میشینم کنار و بابایی رو نگاه میکنم ..... خدایا شکر به خاطر همه ی لطفایی که بهم کردی.. که مهدی رو بهم دادی... که آیرا این فرشته ی معصوم رو به من...